نویسنده: سید علی نقی میر حسینی بازگشت به فهرست
در تدوین این مقاله از منابع مختلف، به ویژه کتاب «غیرتمندی و آسیبها» اثر جناب آقای محمود اکبری استفاده شده است.
غیرت در لغت، به معناى نفرت انسان از مشارکت دیگران در امور مورد علاقهاش است. 1 به عبارت دیگر، غیرت به معناى دفاع از چیزى محبوب در برابر هرگونه دستبرد و تجاوز است. سرچشمه این واکنش انسان، ممکن است حمیّت، تعصّب و تغیّر باشد.
در تعریف اصطلاحى غیرت، اختلاف چندانى بین نخبگان علم اخلاق وجود ندارد. آنچه در زیر مىآید، برخى از همین تعاریف عالمان علم اخلاق است:
ملا احمد نراقى مىگوید: «غیرت از شرایف ملکات و فضایل صفاتى است که آدمى نگاهبانى کند دین خود را و عِرْض خود و اولاد و اموال خود را، و از براى محافظت و نگاهبانى هریک، طریقهاى است که صاحب غیرت و حمیّت، از آن تجاوز نمىکند».2
علامه طباطبایى در تفسیر المیزان گفته است: «غیرت عبارت است از دگرگونى انسان از حالت عادى و اعتدال؛ به طورى که انسان را براى دفاع و انتقام از کسى که به یکى از مقدّساتش ـ اعم از دین، ناموس و یا جاه و امثال آن ـ تجاوز کرده، از جاى خود مىکند. این صفت غریزى، صفتى است که هیچ انسانى به طور کلّى از آن بىبهره نیست. پس غیرت یکى از فطریات آدمى است و اسلام هم دینى است که بر اساس فطرت تشریع شده و آن امور فطرى را تعدیل مىکند. آن تعدادش را که در حیات بشر لازم و ضرورى است، معتبر و واجب مىسازد و آنچه غیر ضرورى است، حذف نموده، از اعتبار مىاندازد».3
آن عالم وارسته در جاى دیگر مىنویسد: «اولاً، اسلام مسئله غیرت و تعصّب را باطل معرفى نکرده، بلکه اصل آن را حفظ نموده؛ زیرا غیرت ریشه در فطرت انسان دارد و اسلام هم دین فطرت است؛ ولى در جزئیات آن، دخالت کرده و فرموده است: آن قدر از غیرت و تعصّب که مطابق با فطرت است، حقّ، و شاخ و برگى که اقوام به آن دادهاند، باطل است.
ثانیاً، همین ودیعه فطرى - یعنى غیرت - را از هر سویى به سوى خداى متعال برگردانیده و سپس موارد بسیارى را در یک قالب که همان توحید مىباشد، ریخته است. به عبارت واضحتر، هرجا که تعصّب ورزیدن خداپسندانه باشد، باید تعصّب ورزید و هرجا که موجب خشنودى خدا نباشد، نباید غیرت ورزید».4
شهید مطهرى در توضیح سخن على (علیه السلام) که فرمود: «انسان شریف و غیور، هرگز زنا نمىکند»،5 مىنویسد: «غیرت یک شرافت انسانى و یک حساسیت انسانى نسبت به پاکى و طهارت جامعه است».6
وى در جاى دیگر در پاسخ به اعتراض کنندگان به غیرت مىنویسد: «پیشنهاد اینکه انسان به عنوان مبارزه با خودخواهى، غیرت را کنار بگذارد، درست مثل این است که پیشنهاد شود غریزه علاقه به فرزند - به طور کلّى مطلق حسّ ترحم و عاطفه انسانى - را به عنوان اینکه یک میل انسانى است، ریشهکن نماییم؛ در صورتى که این [غیرت ]یک میل نفسانى در درجات پایین حیوانى نیست؛ بلکه یک احساس عالى بشرى است».7
از آنچه گذشت، به دست مىآید که غیرت به معناى نگاه مسئولانه و نگهبانى آگاهانه از حریم دین، خانواده، قانون و کشور است.
در مورد ریشه غیرت نیز دیدگاههاى مختلفى وجود دارد: حضرت على (علیه السلام) ریشه غیرت را شجاعت8، ملا احمد نراقى شجاعت و قوّت نفس9، علامه طباطبایى فطرت10، و شهید مطهرى احساس و عاطفه بشرى11 مىدانند.
با نگاه به تاریخ بشریت، به خیل عظیم غیرتمندانى بر مىخوریم که در رأس آنان سلسله انبیاى الهى و امامان معصوم: قرار دارند. بدون تردید غیرت پیامبران خدا پرتوى از غیرت الهى است که در میان جوامع انسانى به ثمر نشسته است. آنگاه نوبت به انسانهاى پاک، مؤمن و فرهیختهاى مىرسد که از آغاز تاریخ تاکنون در صف غیرتمندان جاى گرفته و در این مسیر خطرزا، ایفاى وظیفه و اداى مسئولیت کردهاند.
این نوشتار از میان این سلسله به غیرتمندى آخرین پیامبر الهی، مىپردازد.
اندازه غیرت رسول خدا(ص) چقدر بود؟ این سؤالى است که پاسخ آن در کلمات گهربار خود رسول خدا(ص) آمده است. آن حضرت در وصف غیرتش فرمود: «کانَ اَبى ابراهِیمَ غیوراً، و انا اَغْیَرُمِنه ...؛ پدرم ابراهیم خلیل بسیار غیرتمند بود و من از او غیرتمندتر هستم...».12
برجستهترین شاگرد پیامبر؛ یعنى على (علیه السلام) نیز در وصف غیرت رسول خدا(ص) فرمود: «کانَ النَّبِىُّ لایَغْضِبُ لِلدُّنیا، فَاِذا اَغْضَبَهُ الْحَقُّ لَمْ یَعْرِفْهُ اَحَدٌ وَ لَمْ یَقُمْ لِغَضَبِهِ شَىءٌ حَتَّى یَنْتَصِرَ لَهُ13؛ پیامبراکرم(ص) چنان بود که هیچ گاه براى امور دنیوى خشمگین نمىشد، ولى اگر به خاطر حق به خشم مىآمد، هیچ کس او را نمىشناخت و هیچ چیز او را آرام نمىکرد تا داد آن را بستاند».
با کمترین تأمّل در تاریخ اسلام و نگاه گذرا به حیات پربار آن بزرگوار، میزان و ابعاد دیگرى از غیرتمندى و غیرتورزى پیامبر(ص) روشن مىشود. در ذیل، چند برگ از تاریخ زرّین آن حضرت را مىخوانیم:
از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود: جمعى از اسیران دشمن را به حضور رسول خدا(ص) آوردند. آن حضرت بنا به صلاح و مصلحت، دستور اعدام آنها را صادر کرد؛ ولى از آن جمع، یکى از آنان را آزاد کرد. وى که از رفتار پیامبر(ص) به شگفت آمده بود، پرسید: چرا مرا آزاد کردى؟
پیامبر خدا(ص) فرمود: جبرئیل به من خبر داد که تو داراى پنج خصلت هستى که خدا و رسولش، آنها را دوست دارند. آن خصلتهاى پنجگانه عبارتند از: 1. غیرتمندى براى همسر و خانواده؛ 2. سخاوت؛ 3. نیک خُلقى؛ 4. راستگویى؛ 5. شجاعت.
وقتى که آن اسیر این مطلب را شنید، به حقّانیت دین پیامبر(ص) یقین کرد و اسلام آورد و با تلاش و ایثار توانست خود را به مراتب بالاى ایمان برساند. او سرانجام، در یکى از جنگها در رکاب پیامبر اسلام شهد شهادت نوشید.14
شرکت و حضور آن رسول غیرتمند در اوان جوانى در پیمان «حلف الفضول» - که یک پیمان دفاعى مربوط به زمان جاهلیت بود - نیز نشانگر غیرت دینى و اجتماعى آن حضرت است. این پیمان براى دفاع از مظلومان جامعه منعقد شد. علت پیدایش این پیمان آن است که 20 سال قبل از بعثت، مردى وارد مکه شد. در دستش متاعى بود که قصد فروش آن را داشت. فرد زورگو و ستمگرى به نام «عاص بن وائل» آن را خرید، ولى پولش را نپرداخت. مشاجره بین آن دو بالا گرفت و ناله مرد مالباخته بلند شد. از همان لحظه، جمعى از جوانان غیرتمند شهر با دیدن این حادثه تلخ، پیمان بستند تا حقوق مظلومان را از ستمگران بستانند. یکى از آن جوانان غیرتمند، رسولاکرم(ص) بود.15
تاریخ اسلام و دفتر زندگانى پربار رسول اکرم(ص) از صحنههاى غیرت و غیرت ورزى آن حضرت و سایر مسلمانان آکنده است. یکى از این صحنهها، غزوه بنىقینقاع است. «قینقاع»، نام طایفهاى از یهودیانى است که در مدینه زندگى مىکردند.
یک روز، بانوى مسلمانى در بازار بنىقینقاع نشسته بود. یک یهودى پایین پیراهن وى را بدون اینکه متوجه شود، به بالا سنجاق کرد. وقتى آن زن برخاست، قسمتى از بدنش آشکار شد. یهودیان حاضر با خندههاى خود به مسخره کردن آن زن مسلمان پرداختند. فریاد آن زن مسلمان بلند شد. از آنجا که این کار، نوعى تحقیر و دهن کجى به عفّت مسلمانان محسوب مىشد، یکى از مسلمانان غیرتمند، به آن یهودى حمله کرد و او را کشت. یهودیان حاضر نیز به آن مرد مسلمان هجوم بردند و او را به شهادت رساندند. این، آغاز بروز جنگ «بنى قینقاع» شد.16
حَکَم ابن ابىالعاص (پدر مروان و عموى عثمان) بعد از فتح مکه، به ظاهر مسلمان شد. روزى پیامبر(ص)، در یکى از حجرههایش با حضرت على (علیه السلام) نشسته بود. حَکم از شکاف در به داخل آن حجره مىنگریست و دزدانه به سخنان پیامبر(ص) و دیگر افراد داخل حجره گوش مىکرد. پیامبر(ص) که متوجه شده بود، به حضرت امیر (علیه السلام) فرمود: برو او را بیاور. آن حضرت بیرون آمد و گوشِ حَکم را مثل بز گرفت و کشید و او را به داخل برد. پیامبر(ص) بعد از لعنت کردن حَکم، او را به طائف تبعید کرد. او در عصر خلیفه اوّل و دوم نیز در تبعید بود، ولى در زمان خلیفه سوم و با وساطت وی به مدینه بازگشت.17
از منظر رسول خدا(ص)، «ایمان» مهمترین و برجستهترین علامت و نشانه غیرتمندى است. آن حضرت در کلام کوتاه و پرمعنایى به این مطلب چنین اشاره کرده است: «اِنَّ الغَیْرَة مِنَ الایمان؛ همانا غیرت از ایمان است».18 و نیز در جاى دیگر فرمود: «الغَیرَةُ مِنَ الایمانِ وَالْبَذاءُ مِنَ النِّفاقِ؛ غیرت، نشانه ایمان، و فحاشى و بد دهنى، علامت نفاق است».19
در اسلام، اولین گام ایمان است. اولین سخنى که یک تازه مسلمان باید بر زبان جارى کند، سخنى در باب ایمان و پذیرش دین مبین اسلام است. از نزدیکى و قرابت میان ایمان و غیرت، مىتوان به اهمیّت غیرت و غیرتورزى نیز پى برد. مؤمن غیرتمند، مایه عزّت و افتخار است. علاوه بر اینکه این گونه افراد را دیگران دوست دارند، خداى متعال نیز دوست دارد. در این مورد رسول خدا(ص) فرمود: «اِنَّ اللَّهَ تَعالى یُحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الغَیُورَ؛ به راستى که خداى متعال از میان بندگانش، غیرتمندان را دوست دارد».20
انسانهاى غیور با افراد بىتفاوت و بىدرد و آسایشطلب، تفاوتهایى دارند. با توجه به ویژگىهایى، مىتوان آنها را از یکدیگر تفکیک و جدا کرد. غیرتمندان در مقابل بدعتها و گناهان حسّاسیت دارند. در سرپوش نهادن انحرافات و کجروىها - به ویژه انحرافات دینى و ناموسى - اهل گذشت، معامله و مسامحه نیستند و براى خنثى سازى بدعت بدعتگزاران همواره مىکوشند؛ ولى بىغیرتان بىدرد، در چنین مواردى خودشان را به درد سر نمىاندازند و به سادگى از کنار بدعتها مىگذرند و براى توجیه رفتار خود، عبارت ناصحیح «عیسى به دین خود و موسى به دین خود» را به کار مىبرند. رسول خدا(ص) مخالف این نوع فکر و اندیشه است و هر نوع تأیید گناهکاران را مدد رسانى در جهت نابودى دین برمىشمارد. در این مورد، امام صادق (علیه السلام) از آن حضرت نقل کرده است: «مَنْ تَبَسَّمَ فى وَجْهِ مُبْتَدِعٍ فَقَدْ أَعانَ عَلى هَدمِ دینِهِ؛ کسى که به صورت فرد بدعتگزار تبسّم کند، به نابودى و تباهى دینش کمک کرده است».21
حال که از منظر رسول اعظم(ص)، با چهره غیرتمندان آشنا شدیم، مناسب است که به اقسام غیرت نیز اشاره کنیم.
یکى از مهمترین وظایف انسانهاى غیرتمند، محافظت و مراقبت از ناموس و حریم خانواده است. به عبارت دیگر، یکى از مهمترین چیزهایى که منجر به تباهى و آسیبدیدن ناموس افراد مىشود، حضور نابجاى زنان و دختران در کوچهها و خیابانهاست. هرچند امروزه این پدیده، «تساوى حقوق زن و مرد» نامیده مىشود و مخالفت با آن جرم است، اما این حقیقتى انکارناپذیر است که حضور غیر ضرورى زنان و دختران، آن هم با پوشش نامناسب، در انظار عمومى، سبب گمراهى و انحراف خود و دیگران، و در نتیجه موجب عذاب اخروى مىشود. به عبارت دیگر، هر گام آنان همانند تیر سهمگین و زهرآلودى است که بر قلب افراد جامعه نشانه مىرود.
در جملهاى کوتاه، غیرت و تعصّب دینى به این معنا است که انسان، دین و دیانت را به عنوان چیزى محبوب و مورد علاقه خود به حساب آورد و آنگاه از حریم آن دفاع کند و در مقابل حرمت شکنان و متجاوزانِ به آن بایستد. به عبارت دیگر، تا غیرت دینى نباشد، نه امر به معروف و نهى از منکر معنا مىیابد و نه دفاع از دین، حفظ حدود الهى، محافظت از حلال، دورى از حرام، مبارزه با گناه و بدعت و... مفهوم پیدا مىکنند. با توجه به این نکته اساسى است که امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: «... فَاِذا حَضَرَتْ بَلِیَّةٌ فَاجْعَلُوا اَمْوالَکُم دُونَ اَنْفُسکُمْ، وَ اِذا نَزَلَتْ نازِلَةٌ فَاجْعَلُوا اَنْفُسَکُمْ دُونَ دینِکُمْ، وَاعْلَمُوا اَنَّ الْهالِکَ مَنْ هَلَکَ دِینُهُ وَالحَریبَ مَنْ حُرِبَ دینُهُ22؛ آنگاه که حادثهاى پیش آمد، اموالتان را سپر جانتان قرار دهید و در حفظ آن بکوشید؛ اما اگر حادثهاى پیش آمد که دینتان در معرض خطر قرار گرفت، جانتان را فداى دینتان سازید؛ زیرا کسى که دینش از بین برود، نابود است. و غارت زده کسى است که دینش به غارت برود».
و نیز آن امام همام، رسول خدا(ص) را به عنوان الگوى «غیرت دینى معرفى نموده، مىفرماید: «کانَ النَّبىُ لا یَغْضِبُ لِلدُّنْیا، فَاِذا اَغْضَبَهُ الْحَقُّ لَمْ یَعْرِفْهُ اَحَدٌ، وَ لَمْ یَقُمْ لَغَضَبِهُ شَىءٌ حتّى ینتصرله23؛ پیامبراکرم(ص) چنان بود که هیچ گاه براى امور دنیایى خشم نمىکرد، اما اگر براى حقّ خشم مىکرد، کسى او را نمىشناخت و چیزى او را آرام نمىکرد».
نیز آن حضرت بعد از نکوهش و باطل دانستن تعصّبات ضدّ ارزشى، تنها تعصّب دینى را مىستاید: «اِنْ کُنْتُمْ لا مَحالَةَ مُتَعَصِّبینَ، فَتَعَصَّبُوا لِنُصْرَةِ الْحَقِّ وَ اِغاثَةِ الْمَلْهُوف24؛ اگر از تعصّب ورزیدن ناگزیرید، پس در یارى کردن حق و دادخواهى از ستمدیده، تعصّب ورزید».
نیز آن حضرت، ارزش و جایگاه غیرت دینى را از زبان رسول خدا(ص) اینگونه بیان مىکرد: «اَمَرَنا رَسُولُ اللَّهِ اَنْ نَلْقىَ اَهْلَ المَعاصى بِوُجُوهٍ مُکْفَهِرَّةٍ25؛ رسول خدا(ص) ما را مأمور ساخت که با روى گرفته و خشمگین با اهل معصیت برخورد کنیم».
اکنون که غیرت و تعصّب دینى؛ یعنى سکوت نکردن در مقابل گناهان، این همه ارزش دارد، پس زیبنده است که در برابر ارتکاب گناهان سکوت نکنیم؛ زیرا «مقتضاى غیرت دینى است که در حفظ آن از بدعتهاى بدعتگزاران و ادّعاى باطل کنندگان آن بکوشیم و کسانى را که از دین برگردند (مرتدّین)، قصاص کنیم و اهانت و سبک شمردن دین و شبهات منکران را دفع و ردّ نماییم و در ترویج و نشر احکام دین تلاش کنیم و در بیان حلال و حرام دین سعى بلیغ نموده، در امر به معروف و نهى از منکر مسامحه نکنیم».26
مىتوان غیرت را به دو بخش مثبت و منفى تقسیم کرد. غیرت مثبت، یعنى استفاده و بهرهبردارى صحیح از این صفت ارزشمند؛ اما غیرت منفى، آن است که انسان غیرتش را در جاهایى که نیاز نیست، به کار گیرد؛ مثلاً شخصى زن و فرزندش را به سبب سوءظن و بدگمانى تحت فشار قرار دهد و این عمل خود را غیرت بنامد.
نباید از یاد برد که افراط و تفریط در هرکارى، ناپسند و ناکارآمد است و چه بسا نتیجه معکوس در پى داشته باشد. از این رو، برخى از روایات، حسّاسیت، سوءظن و غیرت بیجا را محکوم و ناپسند دانستهاند که از جمله مىتوان به روایات زیر اشاره داشت:
پیامبر بزرگوار اسلام(ص) فرمود: «مِنَ الغَیْرَةِ ما یُحِبُّ اللَّهُ وَ مِنْها ما یَکْرَهُ اللَّهُ، فَاَمَّا ما یُحِبُّ فَالغَیْرَةُ فِىالرَّیْبَةِ وَ اَمَّا ما یَکْرَهُ فَالْغَیْرَةُ فِى غَیْرِ الرَّیْبَةِ27؛ غیرتى وجود دارد که خدا دوست دارد، و غیرتى نیز هست که دوست ندارد. غیرتى که خدا آن را دوست دارد، غیرت در ریبه و شک است؛ و غیرتى که دوست ندارد، غیرت نشان دادن در جایى است که ریبه و شک وجود نداشته باشد».
غیرت، حکم سیستم دفاعى بدن را دارد که هرگاه به عللى از بین برود، دین و دیانت با تمام ارزشهایش آسیب جدّى مىبیند؛ زیرا بىغیرتى و بىتفاوتى در برابر بدعتگزاران و کسانى که در صدد مخدوش ساختن فرهنگ دینى هستند، زمینه جرئت و جسارت به گناه را بیشتر مىکند و موجب زدودن ارزشها در سطح جامعه مىشود. امام صادق (علیه السلام) از پیامبر خاتم(ص) نقل مىکند که آن حضرت خطاب به مردم فرمود:
«چه مىکنید زمانى که زنانتان فاسد و جوانانتان فاسق گردند و شما امر به معروف و نهى از منکر را ترک کرده باشید؟»
سؤال شد: یا رسول اللّه! آیا چنین چیزى خواهد شد؟
فرمود: «آرى، بلکه بدتر نیز خواهد شد.» سپس فرمود: «چه خواهید کرد آنگاه که امر به منکر کنید و نهى از معروف؟» سؤال شد: آیا چنین چیزى خواهد شد؟
فرمود: «بله، بدتر از آن هم خواهد شد». و سپس پرسید: «چه مىکنید آنگاه که معروف را منکر و منکر را معروف بدانید؟»28
ناگفته پیداست که متأسفانه، امروز به سبب رواج بىتفاوتىها و بىغیرتىها، برخى از ارزشها وارونه شدهاند. حجاب و عفاف از هر سو، مورد هجوم قرار مىگیرد و غیرت و تعصّب دینى و ناموسى، خشونت و بربریت محسوب مىشود. بسیارى از فسادها و گناهان، رونق یافتهاند و آشکارا انجام مىشوند. نه تنها برخى افراد از رونق و گرمى بازار گناهان ناراحت نمىشوند، که بسیارى از فاسدان و بدعتگزاران، تشویق و ترغیب نیز مىشوند!
وقتى افراد با دیدن رنگ باختنِ ارزشها و حاکم شدن ضد ارزشها، جملههایى چون: «به من ربطى ندارد، وظیفه من نیست، من چه کارهام و...» را بر زبان مىآورند؛ اگر جامعه، به چنین سرنوشتى دچار شود، فرجام نامبارکى در انتظار آن خواهد بود. رسول خدا(ص) رواج بى دینى را مهمترین بلا و مصیبتى مىداند که به سراغ این گونه جوامع مىآید. آن حضرت فرمود: «اِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِى لا دِینَ لَهُ فَقِیلَ وَ مَاالْمُؤْمِنُ الضَّعِیفُ الَّذِى لا دِینَ لَهِ؟ قالَ الَّذِى لایَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ29؛ به راستى که خداوند به مؤمن ضعیفى که دین ندارد، بغض مىورزد. گفته شد: مؤمن ضعیفى که دین ندارد، کیست؟ فرمود: کسى که نهى از منکر نمىکند».
از پیامبر خاتم(ص) روایت شده است: «اِنَّ اللَّهَ لَیُبْغِضُ مَنْ یُدْخَلُ عَلَیْهِ فِى بَیْتِهِ فَلا یُقاتِلُ30؛ همانا خداوند مبغوض مىدارد آن کسى را که بیگانهاى {با زور} وارد خانهاش شود و او با آن بیگانه نجنگد».
دچار خشم خداوند شدن، آثار نامطلوب اخروى و دنیوى دارد و مىتواند انسان را دچار سوء عاقبت کند و او را براى همیشه از سعادت محروم سازد.
پیامبراسلام(ص) مردانى را که به عفّت و پاکى دختران و همسرانشان بىتفاوتاند، «دیّوث» نامیده و آن را لعن کرده و قتل آنان را روا داشته است: «لَعَنَ النَّبِىُّ الْمُتَغاِفلُ عَنْ زَوْجَتِهِ وَ هُوَ الدَّیُّوثُ وَ قالَ اقْتُلُوا الدَّیُّوث»31.
در حدیث دیگر، بعد از سوگند به خداى متعال، خاطر نشان شده است که: چند نفر، از جمله «دیّوث»، به علت نداشتن غیرت وارد بهشت نمىشوند: «... و لا دیّوث و هُوَ الّذى لایُغار...».32
طبق فرموده رسول خدا(ص) نه تنها افراد بىغیرت به بهشت نمىروند، بلکه حتى بوى آن به مشامشان نمىرسد: «اِنَّ الجنّةَ لَتُوجَدُ رِیحُها مِن مَسِیرَةِ خَمسِ مِأَةِ عامٍ؛ وَ لا یَجِدُها عاقٌّ وَ لا دَیُّوثٌ33؛ همانا بوى خوش بهشت، از فاصله پانصد سال به مشام مىرسد، ولى به مشام عاق والدین و دیّوث نمىرسد».
با نگاهى به روایات مربوط به بىغیرتى، درمىیابیم که این صفت رذیله، چنان مورد خشم و انزجار پیشوایان معصوم:بوده که برخى از آن بزرگواران، فرمان جنگ و ستیز با بیغیرتان را صادر کردهاند. این سخن قاطعانه و انعطافناپذیر رسول خدا(ص) یکى از همین روایات نورانى است: «جَدَعَ اللَّهُ اَنْفَ مَنْ لایَغارُ مِنَ المُؤمِنینَ وَ المُسلِمِین34؛ خداى متعال بینى کسى را که (به حریم خویش) غیرت نورزد، قطع مىکند» و نیز فرمود: «... وَ ارْغَمَ اللَّهُ اَنْفَ مَنْ لایغار35؛ و خداوند بینى بىغیرت را به خاک مىمالد».
راستى، برخورد چنین قاطعانه با بىغیرتان، به چه دلیل است؟ راز این خشم مقدس و رفتار قاطعانه، این است که وقتى کسى دچار بىغیرتى شد، داراى صفات منفى و نابخشودنى مىشود و بهترین راه اصلاح چنین فردى، ستیز با او است؛ زیرا چنین کسى با در پیش گرفتن بىغیرتى، سبب خشم خداى متعال را فراهم کرده است.
بىغیرتى و بىتفاوتى، در واقع نوعى بیمارى روحى و روانى است که مانند دیگر امراض، قابل درمان است. شکوفاسازى غیرت، بهترین نسخه درمان این بیمارى است. افراد بىغیرت با تمرین و آگاهى، مىتوانند به شکوفاسازى غیرتِ از دست رفته خویش بپردازند. در حکایت زیر، ملاحظه مىکنید که چگونه رسول خدا، غیرت جوان عرب را بر مىانگیزد:
جوانى خدمت رسول خدا(ص) آمد و عرض کرد: اى پیامبر خدا! آیا به من اجازه مىدهید، زنا کنم؟ با گفتن این سخن، فریاد مردم بلند شد و از گوشه و کنار به او اعتراض کردند؛ ولى پیامبر(ص) با خونسردى و ملایمت فرمود: نزدیک بیا. جوان نزدیکتر آمد و در برابر پیامبر(ص) نشست. حضرت با محبّت از او پرسید: آیا دوست دارى با مادر تو چنین کنند؟ گفت: نه، فدایت شوم! پیامبر(ص) ادامه داد: همین طور مردم نیز راضى نیستند با مادرشان چنین شود. آنگاه حضرت فرمود: آیا دوستدارى با دختر تو چنین کنند؟ جوان گفت: نه، فدایت شوم! حضرت فرمود: همین گونه مردم درباره دخترانشان راضى نیستند. سپس حضرت از جوان پرسید: آیا این کار را براى خواهرت مىپسندى؟ جوان مجدداً انکار کرد. جوان در حالى که شدیداً از سؤال خود پشیمان شده بود، از پیامبر(ص) خواست تا در حقّش دعا کند. آن حضرت دست بر سینه او گذاشت و چنین دعا کرد:
«خدایا! قلب او را پاک گردان و گناه او را ببخش و دامان او را از آلودگى به بىعفّتى نگاه دار».
مىبینیم که پیامبر(ص) با تحریک و شکوفاسازى غیرت آن جوان، او را از عمل زشت پشیمان ساخت؛ به نحوى که از آن پس، منفورترین کار در نزد آن جوان «زنا» بود.36
پیامبر و ردّ تساهل و تسامح
شاید برخى بپرسند: آیا بهتر نیست گناه افراد بىغیرت را نادیده بگیریم و با آنان به گونه محبتآمیز رفتار کنیم؟ به عبارت دیگر، چرا در برخورد با آنها از شیوه تساهل و تسامح استفاده نمىکنیم؟
در این مورد به گستردگى، شأنیّت و پیام گناه باید توجه کرد. برخى گناهان فردى که از روى جهل، خطا، نسیان و... انجام مىشود، قابل عفو و گذشتن است. از گناهان بزرگتر نیز در مرحله اول مىتوان با تساهل و تسامح برخورد کرد، اما با گناهى که همه جامعه را تحت تأثیر قرار مىدهد و دیگران را به سوى خود مىکشاند و یا کلّیت دین و نظام را تهدید مىکند، چگونه مىتوان با تسامح و تساهل از کنار آن گذشت؟
شایسته است در این زمینه نیز گذرى بر کلام و سیره رسول خدا(ص) کنیم. رسول خدا(ص) با اهل کفر، نفاق و بدعتگزاران، به شیوه تساهل و تسامح رفتار نمىکرد. احتجاجاتى که از آن حضرت به دست ما رسیده، گویاى این انعطاف ناپذیرى است. به این نمونه توجه کنید:
جمعى از نمایندگان قبیله ثقیف، خدمت پیامبر(ص) آمدند و گفتند: با سه شرط با شما بیعت مىکنیم: نماز نخوانیم، بتهایمان را با دست خود نشکنیم، و اجازه دهید تا یک سال بت لات را عبادت کنیم. پیامبر(ص) فرمود: «دینى که در آن رکوع و سجود نباشد، به کار نمىآید. اما اگر شما شکستن بتها را با دست خودتان دوست ندارید، ما این کار را انجام مىدهیم. در مورد عبادت بت لات نیز هرگز چنین اجازهاى به شما نمىدهم.»37
1. اَلْغَیْرَةُ نَفْرَةٌ طَبِیعِیَّةٌ تَکُونُ عَنْ بُخْلِ مُشارِکَةِ الْغَیْرِ فِى أَمْرٍ مَحْبُوبٍ لَهُ (ر.ک: مجمع البحرین، ج 3، ص 432).
2. معراج السعاده، ص 164.
3. تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج 4، ص 280.
4. همان، ص 674 (با اندکى تغییر).
5. ما زَنى غیورٌ قطُّ (ر.ک: غررالحکم و دررالکلم، ص 259، ح 5534؛ مستدرک الوسائل، ج 14،ص 331).
6. مسئله حجاب، ص 64.
7. همان، ص 62.
8. ثمرة الشّجاعة الغیرة، (ر.ک: غررالحکم و دررالکلم، ص 259، ح 5527).
9. معراج السعاده، ص 163 و 164.
10. ترجمه تفسیر المیزان، ج 4، ص 674.
11. مسئله حجاب، ص 64.
12. وسائل الشیعه، ج 20، ص 154، ح 25288.
13. المحجة البیضاء، ج 5، ص 303.
14. خصال، شیخ صدوق، ج 1، ص 313.
15. فروغ ابدیت، ج 1، ص 184؛ سیره رسول خدا، رسول جعفریان، ج 1، ص 169.
16. سیره رسول خدا، ج 1، ص 503.
17. سقیفه، علامه سید مرتضى عسکرى، ص 156.
18. وسائل الشیعه، ج 20، ص 154، ح 25289.
19. مستدرک الوسائل، ج 14، ص 234؛ بحارالانوار، ج 68، ص 342. در بعضى منابع به جاى کلمه «النّفاق» واژه «الجَفاءِ» آمده است. (ر.ک: بحارالانوار، ج 100، ص 250، ح 44).
20. کنزالعمال، ج 3، ص 386، ح 7070.
21. سفینةالبحار، ج 1، ص 63.
22. اصول کافى، ج 2، ص 216.
23. المحجةالبیضاء، ج 5، ص 303.
24. غررالحکم و دررالکلم، ص 69، ح 981.
25. اصول کافى، ج 5، ص 59، ح 10؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 144، ح 21194.
26. علم اخلاق اسلامى، ج 1، ص 325.
27. کنزالعمّال، ج 3، ص 385، ح 7067.
28. بحارالانوار، ج 97، ص 74، ح 14.
29. وسائل الشیعه، ج 16، ص 122.
30. مستدرک الوسائل، ج 11، ص 99.
31. بحارالانوار، ج 76، ص 116.
32. همان.
33. من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 444.
34. وسائل الشیعه، ج 20، ص 237، ح 25525؛ اصول کافى، ج 5، ص 536،ح 4.
35. بحارالانوار، ج 100، ص 248، ح 33.
36. تفسیر نمونه، ج 3، ص 42، به نقل از تفسیر المنار.
37. غیرتمندى و آسیبها، محمود اکبرى، ص 60، به نقل از رسالت خواص، سید احمد خاتمى، ص 137.