نویسنده: محمدباقر بابانیا بازگشت به فهرست
حکومت رسول اکرم(ص)الگویی برای تمام حکومتهای اسلامی در طی تاریخ است. شاید بتوان با استبداد فردی و یا حزبی در اندک زمانی بر ملتی حکمفرمایی کرد، لکن هیچ حکومتی بدون حمایت همه جانبه افراد آن جامعه، پایدار نخواهد ماند و زنان به عنوان بخش عظیمی از جامعه در تقویت و تضعیف نظامها، نقش کلیدی داشته و دارند. این مقاله به بررسی جایگاه زنان در حکومت پیامبر(ص)اختصاص یافته است.
یکی از دشوارترین مراحل دوران زندگانی رسول خدا ، سیزده سال ابتدای پیامبری اوست که این مدت را در سرزمین مکه سپری کرد. رسول خدا(ص)و کسانی که به آن حضرت ایمان آوردند، سختترین دوران خود را در آن سرزمین گذراندند. و تنها رسالت پیامبر در این دوران، ابلاغ وحی الهی، و تنها وظیفه مسلمانان، ایمان به توحید و نبوت آرین پیامبر آسمانی بود؛ چرا که هنوز دستور الهی برای تشکیل «حکومت» به حضرت ابلاغ نشده بود.
در طلیعه ظهور اسلام، زنان از پیشگامان عرصة ایمان بودند. به نقل همة مورخان، حضرت خدیجه (علیها السلام) نخستین کسی بود که به رسول خدا(ص)ایمان آورد.[1] و اولین شهید در راه اسلام، پدر و مادر عمار (یاسر و سمیه) بودند.[2]
البته زنان دیگری هم بودند که به خاطر اسلام آوردن، شکنجه های فراوانی را به جان و دل خریدند[3] و حتی اسلام به خانه های برخی از بزرگان مشرکین هم نفوذ کرد و دختر ولید بن مغیره همسر صفوان بن امیه و امحکیم همسر عکرمة بن ابیجهل در همان محیط شرکآمیز و خانواده کفر آلود به رسول خدا(ص) ایمان آوردند. [4]
با آشکار شدن رسالت رسول خدا(ص)کفار قریش به اذیت و آزار پیامبر و مؤمنان پرداختند و هرچه اسلام و مسلمانان رو به فزونی میرفت، شکنجههای مشرکین هم بیشتر میشد. برای رهایی از این وضع اسفبار، پیامبراکرم(ص)مقدمات اولین هجرت مسلمانان به «حبشه» را فراهم ساخت که در میان آنان، تعدادی از زنان مسلمان مانند: اسماء بنت عمیس همسر جعفر طیّار، امسلمه همسر ابوسلمه، و سهله همسر ابوحذیفه نیز حضور داشتند.[5] این بانوان توانستند در کنار جعفر طیار «پیام اسلام» را به سرزمین حبشه و پادشاه آن برسانند.
بعد از مهاجرت موفقیتآمیز به حبشه، رسول خدا(ص)مقدمات دومین مهاجرت را ـ که زمینهساز حکومت نبوی بود ـ فراهم کرد. مردم مدینه که از جنگ و خونریزی به تنگ آمده بودند، در انتظار شخصیتی بودند که بتواند آنان را از این لجام گسیختگی نجات دهد . از این رو، وقتی در ایام موسم حج شنیدند شخصی، خود را فرستادة خدا معرفی کرده، در سرزمین منا به سراغ او رفتند و با شنیدن آیات وحی، به پیامبر ایمان آوردند و دست بیعت به او دادند. در میان آنان، تعدادی زن نیز حضور داشتند و با پیامبر(ص)پیمان بستند که از آن حضرت حمایت کنند . پیامبر(ص) نیز بیعت همه زنان و مردان را پذیرفت.[6]
پس از پیمان عقبه در سال دوازدهم بعثت، روابط بین مسلمانان مدینه و پیامبراکرم(ص)پیوسته رو به گسترش نهاد و مقدمات هجرت تاریخی آن حضرت مسلمانان مکه فراهم شد. عدهای از مسلمانان قبل از آن حضرت، راه مدینه را در پیش گرفتند که خانواده ابوسلمه (امسلمه و فرزندش سلمه) از جملة این مسلمانان بودند.
امسلمه میگوید: افراد قبیله از هجرت ما با خبر شدند و به تعقیب ما آمدند و مرا همراه فرزندم سلمه، به قبیله برگرداندند و همسرم ابوسلمه تنهایی به مدینه مهاجرت کرد و مرا به مکه برگرداندند. بستگان همسرم که از قبیله دیگری بودند، وقتی از این ماجرا با خبر شدند، فرزند خردسالم را از من جدا کردند. حدود یک سال در فراق همسر و فرزندم اشک ریختم و گریه کردم تا سرانجام فرزندم را به من برگرداندند و من و سلمه، با شتری که داشتیم، راه مدینه را با ترس از اینکه مبادا دوباره اسیر کفار مکه شویم، طی کردیم.[7]ََُ
آهنگ هجرت تاریخساز رسول خدا(ص)به صدا درآمد. گرچه زندگانی سراسر نور خاتم الأنبیا ، جز از راه کرامت و اعجاز قابل تفسیر نیست، اما تاریخ مهاجرت آن حضرت به مدینه توأم با معجزات بزرگ الهی و همراه با شگفتیهای بسیار بود؛ مانند: اخلاص و ایثار جان حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) با قرار گرفتن در بستر رسول خدا(ص)[8] پناه گرفتن در غار[9] و اعجازی که موجب پرشیر شدن پستان گوسفند لاغر و ناتوان شد.
هجرت پیامبر به مدینه از مسیر بیابانی ناهموار و سخت میگذشت. آن حضرت در این سفر، به خمیه زنی به نام «امّ معبد» رسید و از آن زن غذایی خواست. امّمعبد غذایی نداشت و از پیامبر عذرخواهی کرد. نگاه آن حضرت به گوسفند لاغری افتاد که در خیمه بود. فرمود: این گوسفند را چه شده است؟ ام معبد گفت: به سبب بیماری و ناتوانی، از گلّه بازمانده است. آن حضرت پرسید: آیا این گوسفند شیری در پستان دارد؟ زن گفت: این گوسفند از شدت بیماری ناتوان تر از این است که شیری در پستان داشته باشد. رسول خدا(ص)فرمود: آیا اجازه میدهی تا من گوسفند را بدوشم؟ زن گفت: پدر و مادرم به فدای شما! اگر شیری دارد، آن را بدوش!
پیامبراکرم(ص)دعایی خواند و دستان مبارک را به پستان گوسفند کشید و ذکر «بسم الله» را بر زبان جاری کرد. آن گاه شیر از پستان گوسفند سرازیر شد . آن حضرت ظرفی را پر از شیر کرد و به ام معبد و دیگران داد و بعد خود تناول کرد. سپس ظرف ها را از شیر پرکرد. اممعبد با دیدن این معجزه، ایمان آورد و حضرت از او بیعت گرفت و رهسپار مدینه شد.[10]
خبر ورود کاروان پیامبر به شهر مدینه رسید. شهر غرق در شادی و سرور شد. زنان و مردان دسته دسته به سوی ورودی شهر رفتند؛ چرا که سالها قبل، خبر بعثت رسول نور و رحمت به گوششان رسیده بود و در انتظار زیارتش آرام و قرار نداشتند و ورود آن حضرت را به یکدیگر تبریک میگفتند. در این میان، زنان و دختران مدینه پیشاپیش مسلمانان به استقبال کاروان رفتند و با شعار و سرودهای ماندگار، که نشان دهنده عشق و ایمان آنها به حضرت بود، مقدم مبارک او را گرامی داشتند. آنان این اشعار را میسرودند:
طلع البدر علینا
من ثنیات الوداع
وجب الشّکر علینا
ما دعا لله داع
أیّها المبعوث فینا
جئت بالامر المطاع[11]
ماه از طرف (سرزمین) ثنیةالوداع بر ما طلوع کرد.
تا زمانی که کسی دست به دعا برمیدارد، شکر خدا بر ما واجب است.
ای پیامبر که در میان ما بر انگیخته شدی! آنچه را که از طرف خدا برای ما آوردی، با جان و دل میپذیریم و تو را اطاعت میکنیم.
دومین دوره رسالت رسول اکرم(ص) دورة رهایی از ظلم و ستم کفار و مشرکین مکه و تأسیس حکومت الهی بر روی زمین بود. در سایه ایمان و رشادتهای زنان و مردان مؤمن و شیفتگان اسلام، پیامبر توانست با فرمان خدا در برابر ظلمها بایستد و فرمان جهاد را در مدینه صادر کند. با نزول آیه 39سوره حج خداوند متعال برای اولین بار به مسلمانان مظلوم اجازه جهاد داد. ویژگی مهمّ این دوره، صدور اذن جهاد و شهادت مسلمانان در رکاب پیامبراکرم(ص)بود.
گرچه حضور زنان در میدانهای جنگ واجب نشده بود، اما آنان مهمترین عامل حضور رزمندگان در عرصه جهاد به شمار میرفتند؛ چرا که همسران، برادران و فرزندان خود را آماده جنگ میکردند. در جنگ «احد» زنان زیادی برای کمک به مجاهدان شرکت داشتند و با رساندن آب و غذا و شستن لباسها و یا پرستاری مجروحان، به سپاه اسلام یاری میرساندند؛ بانوانی مانند حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) ، هند همسر عمرو بن جموح، هنگامی که دید جان رسول خدا(ص) به خطر افتاده، به فرزندش دستور میدهد تا برخیزد و با کفار به جنگ بپردازد.[12]
یکی از برکات رسالت رسول گرامی اسلام، احیای ارزشهای الهی و از بین بردن خرافات جاهلی در امر ازدواج بود؛ چرا که در امر ازدواج، فرهنگ جاهلیت بر محور اشرافیگری و زورمداری شکل گرفته بود. کسانی که خود را از بزرگان اشراف عرب میپنداشتند، با چنین باوری به خواستگاری تنها یادگار رسول خدا(ص)میرفتند و گمان میکردند در اینجا نیز همان معیارهای جاهلیت کافی است. زهی خیال باطل که نه رسالت پیامبر را شناخته بودند و نه شخصیت والای زهرای اطهر را. رسول خدا(ص) به آنان فهماند که آیین ازدواج در اسلام عوض شده و فرهنگ جاهلیت رخت بر بسته است و برخورداری از نعمتهای دنیا نمیتواند بر فضیلت و ایمان و تقوا رجحان یابد. بدین خاطر، پیامبر اکرم(ص)در جواب آنان فرمود: امر ازدواج فاطمه (علیها السلام) به دست خداست و هرچه خدا بخواهد، همان است.[13]
پیام مهمّ رسول خدا، این بود که همان گونه که اصل ازدواج یک دستور الهی است، انتخاب همسر هم باید با ضوابط الهی صورت بگیرد و هم شأن زهرای اطهر کس جز حضرت علی (علیه السلام) نبود؛ چرا که آیه شریفه تطهیر و آیات دیگر قرآن، در منزلت آنان نازل شد.
درس بزرگی که شخصیت حضرت زهرا (علیها السلام) در سرتاسر تاریخ زندگیاش خصوصاً در امر ازدواج به جامعة زنان ما میدهد، این است که اولاً، زنان و دختران ما جایگاه و شخصیت خود را در جامعه اسلامی بشناسند و برای امور مادی، تن به ازدواجهایی که با فرهنگ جاهلیت قدیم و جدید همسویی دارد، نسپارند.
ثانیاً، بدانند که سرمایه و کرامت انسانی امور مادی و اشرافیگری نیست، بلکه ملاک و معیار در انتخاب همسر، همشأن بودن دختر و پسر و داشتن فرهنگ ناب محمّدی، علوی و فاطمی است.
امّ عمّاره (نسیبه)، از اولین بیعت کنندگان با رسول خدا (ص) بود.[14] وی از شمار زنانی است که در جنگ احد حضور داشت و به رزمندگان آب میرساند و به مداوای مجروحان میپرداخت.[15] از او حماسهای جاویدان و به یادماندنی در جنگ احد بر جای مانده است و این زمانی بود که دشمن، شایعه کشته شدن رسول خدا را پخش کرد. کسانی که ایمان ضعیفی داشتند، پیامبر را تنها گذاشته و گفتند: با کشته شدن پیامبر، دیگر جنگیدن سودی ندارد. اما ام عماره با دیدن این صحنه، مشک آب را بر زمین انداخت و شمشیری در دست گرفت و به دشمنی که برای کشتن پیامبر حملهور شده بود، حمله کرد و در این نبرد، زخمهای زیادی را به جان خرید.
رسول خدا(ص) فرزندش عبدالله را صدا زد که: زخم مادرت را ببند.
امعمّاره میگوید: فرزندم زخم مرا بست و من دوباره از رسول اکرم دفاع کردم. سرانجام از حضرت خواستم برای من دعا کند و از خدا بخواهد که ما را در بهشت رفیق رسول خدا قرار بدهد. و رسول خدا هم دعا فرمود: «اللّهمّ اجعلهم رفقائی فیالجنّة؛ خدایا! آنان (خانوادة امعماره) را رفقای من در بهشت قرار بده».
امعمّاره با شنیدن دعای بلند رسول خدا(ص)به حضرت عرض کرد: دیگر از مصیبتهایی که به من رسیده، هیچ باکی نیست.[16]
همسر ، برادر و پدر زنی از تبار بنی دینار در رکاب رسول خدا(ص) در جنگ احد به شهادت رسیدند. زنان مدینه برای «شهدای احد» نوحه سرایی میکردند. این زن نیز در میان زنان مصیبت دیده حضور داشت، اما تنها جسم او در جمع بود و روحش نگران سلامتی پیامبر بود. از این رو، در میان جمعیت از حال آن حضرت میپرسید. وقتی که شنید رسول خدا(ص) به سلامت است، باز همچنان نگران بود و میخواست تا پیامبر را به او نشان دهند. هنگامی که آن حضرت را به او نشان دادند، در میان جمعیت زنان فریاد زد: «کلّ مصیبة بعدک جلل»[17]؛ یا رسول الله! با سلامتی شما، همه مصیبتها در راه شما کوچک و ناچیز است». او با این جمله کوتاه، آن چنان آرامشی در دل طوفان زده زنان مصیبت دیده ایجاد کرد که اشک شوق زیارت پیامبر، همه غمها را شست.
هند، دختر عمرو و عمه جابربن عبدالله انصاری است. همسر، برادر و پسر این زن نیز در جنگ احد به شهادت رسیدند. او پیکر شهدا را روی شتر گذاشت و به سوی مدینه رهسپار شد. او در میانه راه، عایشه را دید که به سوی احد میرفت. عایشه از او پرسید: از احد چه خبرداری؟
هند گفت: خبر خیر؛ چرا که رسول خدا صحیح و سالم است و هر مصیبتی با وجود رسول خدا ناچیز و آسان است. دیگر اینکه خداوند، کفار قریش را با خشم و غضب و با دستان تهی و بدون اینکه آنان به آرزوی خود برسند، برگرداند و خدا در جنگ برای مؤمنان کافی است و خداوند قوی و عزیز است.[18]
آنگاه عایشه پرسید: این شهدا که بر شتر حمل میکنی، چه کسانی هستند؟
عمّه جابر بن عبدالله انصاری گفت: یکی برادرم، دیگری پسرم و سومی همسرم است.[19]
با ظهور اسلام، «زن» جایگاه واقعی خود را پیدا کرد و هر روز بیش از گذشته، خود را از ظلم فرهنگ جاهلیت رهایی میبخشید، خصوصاً این امر در مدینه نمود بیشتری داشت؛ زیرا قدرت و حکومت رسول خدا(ص)تثبیت شده بود. شاید بتوان گفت که یکی از عوامل استقبال و گرایش چشمگیر زنان به اسلام همین احیای شخصیت زن و نجات آنان از زنده به گور شدن بود.
نکته جالب توجه این است که آیات نازل شده در مورد زنان عموماً مدنیاند که در دوران حکومت پیامبر نازل شدهاند و مهمترین آیهای که جایگاه و مقام و منزلت زنان را بیان میکند، در پاسخ به سؤال اسماء بنت عمیس نازل شد.
امین الاسلام شیخ طبرسی، صاحب «مجمع البیان» نقل میکند:
... اسماء بنت عمیس خدمت پیامبر اکرم(ص)شرفیاب شده، عرضه داشت: یا رسول الله! زنان خیلی محروم و کم بهرهاند! حضرت فرمود: از کجا چنین سخنی را میگویی؟
اسماء عرض کرد: چرا که در باره آنان فضیلتی در قرآن نیامده است، ولی در تجلیل از مردان، آیه نازل شده است.
در جواب اسماء بنت عمیس، آیه 35 سوره احزاب نازل شد: )انّ المسلمین والسلمات ...(؛ که بیانگر فضیلت و جایگاه و مقام مرد و زن مسلمان و مؤمن است.[20]