نویسنده: محمد عابدی میانجی بازگشت به فهرست
در طول تاریخ، تلاشهای زیادی برای زیر سؤال بردن حکومت دینی صورت گرفته است، به خصوص این فعالیتها در عصری که «ولایت فقیه» عملاً نوعی نظام سیاسی موفق خلق کرده است، گستردهتر هم شده است.
مخالفان نظریه ولایت فقیه برای مخالفت با آن، گاه ادله آن را زیر سؤال میبرند و زمانی بحث کارآمدی و ناکارآمدی آن را مطرح میکنند. مهمترین تلاش صورت گرفته، تلاش برای سلب مشروعیت چنین نظام سیاسی است. آنان برای این کار میکوشند رابطه حکومت با نبوت رسول اکرم(ص)را نفی کنند. آنگاه مدعی عدم رابطه بین حکومت و امامت میشوند و میگویند همان طور که حکومت پیامبر امری غیر الهی و جدای از شأن رسالت است، امامت هم جدای از حکومت است و سپس نتیجه میگیرند که ولایت فقیه هم فاقد جایگاه مشروع است و چون رسول الله و امامان از سوی خداوند به حکومت منصوب نشدهاند، پس به طریق اولی در مورد ولیّ فقیه هم چنین نصب و مشروعیت الهی بیمعنا خواهد بود.
مقاله حاضر در صدد پاسخ گویی به این شبهه و تبیین این دیدگاه است که حکومت یکی از شئونات رسالت است و همان طورکه رسالت به نصب الهی است، حکومت رسول الله هم به نصب الهی است.
پیامبر اکرم(ص)بعد از هجرت به مدینه، مانند رهبر و حاکم بین مردم عمل میکرد و مردم هم از وی تبعیت میکردند و مخالفان به مجازات میرسیدند. رسول خدا(ص)کارهایی میکرد که وظیفه حاکم بود؛ مثل: پیکار با دشمنان، تقسیم غنایم جنگی، جمعآوری و صرف زکات و مانند اینها. اما آیا پیامبر به دلیل آنکه «حاکم منتخب مردم بود» امور حکومتی را انجام میداد، یا چون «رسول الله» به شمار میرفت؟
و آیا با فرض پذیرش نصب الهی حکومت، آن حضرت عملاً به ایجاد حکومت اقدام کرد و اداره امور زندگی مادی مردم را هم در برنامهاش داشت، یا تنها برای پیشبرد اهداف دیگر، امور حکومتی را هم انجام میداد و تنها میخواست مردم مسلمان شوند و با دیگر مسائل کاری نداشت؟
عدهای با اعتراف به حاکمیت پیامبر بر مؤمنان (ناشی از رسالت)، به نفی تشکیل «حکومت نبوی» پرداختهاند؛ به دلیل اینکه رسول خدا پشتوانه الهی داشت و حکومتش هم با میل و رغبت به وجود آمد.
پس در این زمینه میتوان دو نظریه ارائه کرد:
1. به عقیدة بیشتر شیعیان و اهل سنّت «حکومت پیامبر» برخاسته از رسالتش است و خدا خواسته مردم از پیامبر اطاعت کنند.
2. عدهای هم حکومت او را به انتخاب مردم دانستهاند.
بر اساس دیدگاه اول، با وجود پیامبر کسی حق حاکمیت ندارد، اما طبق دیدگاه دوم، هر حاکم که از سوی مردم انتخاب شده باشد، صلاحیت حکومت دارد؛ حتی اگر پیامبر نباشد.
البته دیدگاهی دیگر از اساس «دین» را امری جدا از دنیا ـ از جمله حکومت ـ و تنها متعلق به خدا و آخرت میداند و هر نوع حکومت دینی را حتی به انتخاب مردم و بر اساس قوانین اسلام، نفی میکند.
در این مقاله دلایل قرآنی پیوند حکومت و رسالت رسول اکرم را تبیین میکنیم و در پیاثبات این هستیم که حکومت از شئون رسالت پیامبران الهی از جمله پیامبراسلام است و همچون حکومت، خاستگاه الهی (نصب) دارد.
سعادت دنیا، جنبه مقدمه برای سعادت اخروی (هدف نهایی) دارد: (انّما هذه الحیاة الدنیا متاع و انّ الاخرة هی دارالقرار) [1]. در سخن خدا با قارون هم، آخرت مطلوب بالذّات و دنیا مطلوب بالغیر دانسته شده است.[2] بر این اساس بدون مطلوب مقدّمی (دنیا) که حکومت هم از جمله امور دنیایی است، وصول به مطلوب بالذّات و تحقق آن ممکن نیست.[3] به بیانی دیگر، دعوت به عبادت و اطاعت به خدا (توحید) و اهتمام به حکومت در طول هم هستند و یکی، مقدمه دیگری است. لذا در قرآن از سلیمان به عنوان یکی از برجسته ترین افراد که گذشته از نبوت فرمانروای جنّ و انس و حیوانات بود، یاد میشود و آن حضرت نیز فرمانرواییاش را وسیله امتحان الهی میداند.[4] بر این اساس، دنیا داری لازم است و دنیاگرایی مذموم. اما پیامبران از باب مقدمه دعوت به خدا، دنیا داری هم میکردند.
بر خلاف نظر غربیها که معتقد به تفکیک قانون (امر حکومتی) و ارزشها و اخلاق و ایمان (امر فردی بین خدا و فرد) هستند، آیات الهی گویای پیوند این دو حوزه است.
بنابراین «اسلام» ابعاد اجتماعی هم دارد که اجرای آنها، مستلزم قانون و الزام است و بدون اطاعت که مفهوم حکومت است، دین محقق نخواهد شد.[5] بر همین اساس است که در حکومت پیامبر با آیات مجازات محاربان[6]، اجرای حدود برای اصلاح جامعه[7] و... رو به رو هستیم که حکومتها با الزام ها و اجبارها در پی تحقق این امور هستند.
در کنار آیاتی که وظیفه پیامبر را انذار و هدایت میداند و حفیظ و وکیل بودن را از وی نفی میکند[8]، آیاتی هم امور را به پیامبر واگذاشته است: ( و ما ارسلنا من رسول الاّ لیطاع باذن الله)، [9] این آیه به قانون کلّی اطاعت از همه پیامبران اشاره دارد که خداوند آن را در آیات دیگر برای پیامبر به شکلهای مختلفی آورده است؛ مانند: (اطیعوا الله و اطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم)[10].
از سویی، قرآن حکم را در انحصار خدا[11] و ابلاغ آن را منحصر در کتب آسمانی و پیامبران میداند.[12]
با توجه به لزوم اطاعت از انبیا و شأن حکمی که خدا برای آنها آورده است، نقش رهبری اجتماعی ایشان روشن میشود. از این رو، هرچه به مردم واگذار شده، اختصاص به غیر این مورد خواهد داشت. معنای دیگر این سخن، ضرورت اطاعت مردم از اوامر رسول خدا(ص) است و این، همان حکومت است.[13]
انسان نمیتواند راهی را که برای زندگی در آن مسیر خلق شده، مستقلاً بشناسد؛ زیرا: آیات قرآن، پیشینه تاریخی انسان و محدودیت دانش بشر، همه حکایت از محدودیت عقل انسان میکند. قرآن معتقد است که دانش انسان بسیار محدود است: (و ما اوتیتم من العلم الاّ قلیلاً ). [14] علاوه بر این، آیات قرآن موانعی را هم برای شناخت انسان بر میشمارند: (علّم الانسان ما لم یعلم کلاّ انّ الانسان لیطغی أن راه استغنی) [15]. بنابراین، ابزارهای ادراکی انسان مستقلاً نمیتوانند در راه تکامل انسان، درستی یا باطل بودن رفتارهای فردی و اجتماعی را همواره تشخیص دهند.[16] پس بشر علاوه بر حجت باطن (عقل)، به حجت ظاهر (انبیا و اولیا) هم نیازمند است.[17]
علاوه بر این، براساس مفهوم کامل و جامع بودن دین (نقش دین در دنیا) و آخرت و نیز به دلیل مقدمه دنیا برای آخرت، همان طور که دین نمیتواند به مسئلهای از مسائل اخروی بیتوجه باشد، نسبت به مسائل دنیوی هم نمیتواند بیتفاوت باشد. پس اموری مانند علم و فرهنگ هم به اعتباری داخل دیناند و دین جامع و کامل، باید در هر یک ضابطه بدهد. کامل و جامع بودن دین در کنار نقصان عقل، نشان میدهد بشر نیازمند حجت باطن است. پس هیچ امر دنیوی از قلمرو دین خارج نیست و اساساً حکومت به دلیل اهمیتش در درجه اول اهمیت قرار دارد. لذا خداوند با آیه (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول...) حاکمیت را یکسره از نا اهلان گرفته و بر عهده انسانهای معصوم گذاشته است.
«شریعت» اصولی است که خدا، پیامبر را به آن مقیّد میکند: )جعلناک علی شریعة فاتّبعها». شریعت، همیشه ثابت است و حتی پیامبر هم نمیتواند دخالت کند و تمام آن تأسیس شارع است. فقها بر اساس اصول و ارزشهای ثابت شریعت، به اجتهاد میپردازند و قواعد فقهی را برای توضیح و اجرای شریعت، استخراج میکنند. فقاهت، شیوه شناخت و تشخیص اولویتهای اجرای شریعت است، خواه احکام تأسیس باشد یا امضایی. قرآن مقصود از حکومت و احکام آن را در نظام سیاسی، به دقت ذکر کرده است، اما شکل ظاهری آن (شیوه اجرای شریعت در مورد حکومت) را محدود نکرده است. اصول ایجابی زیادی در قرآن برای حکومت آمده که نشان میدهد ضرورت دارد حکومت بر اساس آن اصول شکل گیرد. البته قرآن میفرماید شیوههایی را که عقل در اجرای این واجبات ترجیح میدهد، دنبال کنید.[18]
در عبارات قرآنی، مفاد واضح و همه فهمی دارد؛ به طوری که نصّ و ظهور هردو معنای خود را دارند؛ لذا الزامات و معرفت جدیدی به ما میدهند. به مسئله حکومت نیز در آیات فراوانی تصریح شده است. بنابراین حکومت از متن دین کاملاً قابل فهم است.[19]
آموزههای قرآن کریم درباره حکومت، از نوع ترسیم خطوط کلّی است؛ مثلاً قرآن برای روابط بین المللی، اصول استقلال سیاسی، سلطهناپذیری و داشتن روابط مسالمت آمیز با حکومتهایی را که قصد تجاوز ندارند، مطرح میکند[20]، ولی تشخیص مصادیق و شیوه اجرا در هر زمان متفاوت است. در مسئله حکومت نیز چنین است و اگر هم مصداقی بیاید، الگوی جهان شمول مانند (واعدّوا لهم ما استطعتم من قوّه و من رباط الخیل...) [21] ارائه میدهد که خط کلّی با فقره اول (و اعدّوا ....)و نمونه و مصداق با (من رباط الخیل)مطرح شده است.[22]
دین اخروی بیش از دین دنیوی حکومت طلب است. دین دنیوی شاید به اندازه فراهم ساختن رفاه نسبی برای انسان قانع شود و لزومی ندارد که خود را برای اصلاحات اجتماعی و... به زحمت بیندازد؛ ولی دین خدایی و اخروی، اصلاح آخرت و قرب به خدا را بدون اصلاح همه جانبه دنیا غیر ممکن میداند. لذا حکومت در متن دین اخروی جای میگیرد.[23]
حکومتها را میتوان به استبدادی، شورایی (دمکراتیک) و الهی تقسیم کرد. قرآن حکومت استبدادی را به صراحت رد میکند.[24] حکومت شورایی هم با سه اشکال رو به روست که هر سه، مخالف اصول قرآنی است:
الف) شرکت نکردن همه در سرنوشت خود؛
ب) حکومت اکثریت، نه همه؛ حکومت ظالمانهای که به ادعای طرفدارانش گریزی از آن نیست؛
ج) دنباله روی از خواست مردم، اگرچه غلط باشد؛ مانند: قانونی کردن سقط جنین، برهنگی، ازدواج همجنس بازان و...
بر این اساس، تنها «حکومت الهی» میماند که نه فرد محور است، و نه اکثریت محور، بلکه بر اساس ارادة الله است که حکومت انبیا و اولیا، نمونه روشن این نوع حکومت است.[25]
علاوه بر دلایلی که ضرورت حکومت پیامبران را نشان میدهد، برخی از دلایل هم از پیوند عمیق بین پیامبری و حکومت، خبر میدهند و بر این پیوند دلالت صریح و شفاف دارند. این دلایل عبارتند از:
در این زمینه به آیاتی چند استدلال شده است:
اول: آیه )النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم([26].
با توجه به عصمت پیامبر اکرم(ص)از محدوده ولایت پیامبر بحث نمیتوان کرد و رسول اکرم، ولایتی همه جانبه از جمله در امور حکومت و دنیای افراد جامعه اسلامی دارد. طبق نظر مفسران[27]، ظهور آیه دلالت دارد که پیامبر بر خود مؤمنان اولویت دارد، نه بر ولایت آنان، و معنای اولویت پیامبر بر آنان، تقدم رتبی در کارهایشان است، حتی اگر امور شخصی آنان باشد. به عبارت دیگر، با تصمیم پیامبر نوبت به خودشان نمیرسد که بخواهند نظری داشته باشند.
دوم: آیه )و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امراً ان یکون لهم الخیرة من امر هم ( [28].
این آیه بر این مطلب صراحت بیشتری دارد؛ چون به دخالت پیامبر در یک امر شخصی (ازدواج زینب بنت جحش) مربوط است.[29]
این همه نشان میدهند حکم پیامبر شامل همه دستورهای اوست و عمل به آن در هر صورتی لازم است، چه آن حضرت حاضر باشد یا غایب.[30]
همچنین ولایت در آیه 55 مائده، خاصّ حکمرانی و رهبری است و برای برخورداری از آن، تنها داشتن ایمان کافی نیست. این ولایت در اصل مخصوص خداست و اثبات آن برای دیگران، به اذن خداست و در این آیه برای پیامبر 9 و امام علی (علیه السلام) اثبات شده است. ولایت به معنای حکمرانی و رهبری گذشته از دخالت در شئون دینی مسلمانان، امور دنیوی را هم شامل میشود و این، همان حکومت دینی است.[31]
حکم، در قرآن به معنای قانونگذاری و تشریع است و تنها در اختیار خداست.[32] در عین حال گاهی، به کتاب و زمانی، به پیامبران نسبت داده شده است. از این رو، خدا در قالب کتاب و کلام رسولان، احکام کلّی مورد نیاز مردم را تشریع می کند.[33] و امور حکومتی و نیز قضایی که در موارد مختلف صادر میشود، بر عهده پیامبر است.[34] علامه طباطبایی مینویسد: اطاعت از پیامبر، دو گونه است: یکی جهت تشریع آنچه خدا بدون آوردن کتاب در کتاب بر او وحی میکند که همان تفصیل مجملات قرآن و متعلقات و مرتبطات آن است: و (انزلنا الیک الذّکر...). دوم تصمیمات خودش است که مربوط به امر حکومت و ولایت و قضای اوست: (لتحکم بین الناس)، و این هم شامل تصمیماتی است که بر اساس ظواهر قوانین قضایی بین مردم حکم میکند و هم تصمیماتی که در امور مهم به آن حکم میکند و خدا به او دستور داده تا در آنها مشورت کند، ولی خود تصمیم بگیرد.[35]
با توجه به آیاتی چون: آیه 65 نساء، آیات انحصار حکم در الله: (ان الحکم الا ّلله) حصر اضافی است و در مقام نفی حکم از رسول نیست.
الف) از آیه )اطیعوا الله و اطیعوا الرّسول و اولی الامر منکم(نکاتی بدین شرح استفاده میشود:
اول: صِرف تبلیغ و رساندن دستور خدا به مردم، نیازمند اطاعت از رسول نیست تا فرمان اطاعت داده شود، بلکه اطاعت از پیامبر زمانی لازم است که بخواهد دین در جامعه مستقر شود؛ زیرا در این صورت است که اگر مردم تبعیت نکنند، کارها در مسیر تصمیم پیامبر پیش نخواهد رفت. لذا خدا به مردم دستور میدهد تا از رسول اکرم – که رهبر جامعه اسلامی است و بر اساس دستورها و احکام الهی، فرمانهایی میدهد – اطاعت کنند. همچنین (اطیعوا الرّسول) در کنار (اولی الامر) آمده و به اطاعت از آنان هم امر شده است. نیز آیه، مربوط به یک نزاع و درگیری است که امری اجتماعی است و این، زمانی قابل تصور است که دین به صورت نهادینه در جامعه مطرح باشد، نه فردی. در این آیه، خدا و پیامبر مرجع «رفع اختلاف» در جامعه شناخته شدهاند؛ یعنی جامعهای در نظر است که بر اساس قوانین الهی اداره میشود و قانون و تصمیم رسول، برطرف کننده اختلافات است.
دوم: لازمه اطاعت از رسول، داشتن امر و نهی مستقل است. توضیح اینکه معنای امتثال امر نبوی آن است که امر مستقلی وجود دارد. اگر پیامبر از سوی خود امر و نهی نداشته باشد، نمیتوان تصوری از معنای اطاعت کرد؛ زیرا در این صورت، او تنها واسطه ابلاغ فرمان خداست و لازم میآید (اطیعوا الرّسول) در آیات به معنای تکرار )اطیعوا الله( باشند، ولی هیچ قرینهای بر این معنا نداریم و سخن افراد عادی هم از چنین بیان گمراه کنندهای عاری است.
از سوی دیگر، این مشکل در آیاتی مثل: (من یطع الرّسول فقد اطاع الله)و (ما ارسلنا من رسول الاّ لیطاع باذن الله) بیشتر میشود؛ چون لازمه این سخن در این آیات، اجازه دادن خدا به مردم برای اطاعت از خود اوست.[36]
ب) آیه دیگری که دلالت بر پیروی از رسول خدا دارد، این آیه است: (من یطع الرّسول فقد اطاع الله).[37]
وقتی خدا، خالق همه چیز است (توحید در خالقیت)، مالک مطلق است و تدبیر همه امور، از جمله امور در حیطه اختیار انسانها نیز در دست اوست (توحید ربوبی)؛ اما چون انسان مختار است و اجبار در امور غیر تکوینی منافی اختیار انسان است، خداوند در آیات زیادی از انسانها میخواهد با اختیار خود ـ با پیروی از احکام تشریعی که پیامبران ابلاغ میکنند ـ توحید ربوبی را در امور اختیاری زندگی جاری سازند و غیر او را عبادت نکنند.[38] مسلماً چون حکومت خدا در نظام تکوین مطلق است، در نظام تشریع هم باید مطلق باشد و مقام حکومت، از مردم اطاعت میخواهد تا به «جامعه» نظم دهد. اگر اطاعت به دست غیر خدا بیفتد، جامعه، جامعه کفر یا شرک است و اگر به خدا منتهی شود، جامعه توحیدی است. به همین سبب در حکومت پیامبران، حکومت از آن خداست و اطاعت مردم از مقام رسالت هم حقیقتاً اطاعت از خداست: ) و من یطع الرّسول فقد اطاع الله(. قرآن حکم و ملک را از آن خدا[39]، و خدا را حاکم و مالک و ملک[40]، همه می داند. و او را بخشندة ملک و ملک می داند.[41] در حقیقت مقام رسالت به عنوان نماینده و فرستاده خدا، حاکمیت را بر عهده دارد.[42] و اساساً خدا با (الا له الخلق و الامر)[43] این مطلوب (حاکمیت در تکوین و تشریع) را بیان میکند.[44]
ج) در آیه (انّ هذا صراطی مستقیماً فاتّبعوه و لا تتّبعوا السّبل فتفرّق بکم عن سبیله)[45] ، خداوند از انسان میخواهد به گونهای به دین توجه کند که گویا چیز دیگری نمیبیند:[46] (فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التی فطر الناس علیها)[47]. لذا اگر چیزی در دین باشد، خدا به غیر آن راضی نمیشود.
نکته دیگر این است که دین، شریعت و ملّت هر سه به معنای راه زندگی انسان است. و شریعت، اخصّ از دین است.[48]
«دین» مانند روحی است که در زمانهای مختلف در قالب شریعت خاص جلوهگر میشود و هرگز دین بدون شریعت تحقق نیافته است.
نکته دیگر آنکه احکام زیادی درباره زندگی اجتماعی مردم در دین آمده؛ ولی اساسیترین آنها، رهبری و اطاعت از پیامبران است. آنان مردم را به اطاعت و تبعیّت از خدا و نیز اطاعت از خود فرا میخواندند.[49]
خدا نیز حکم را بر اساس کتابهای آسمانی به آنها نسبت داده است.[50]
مطلب دیگر این است که دین در قرآن به معنای روش زندگی است؛ لذا به زندگی مشرکان هم دین میگوید.[51] خدا از زبان پیامبر، شمهای از مسائل و روش زندگی را به مردم ارائه میدهد، سپس آن را «صراط مستقیم» معرفی میکند و میخواهد از راههای دیگر پیروی نکنند: (و انّ هذا صراطی مستقیماً فاتّبعوه و لا تتّبعوا السّبل فتفرّق بکم عن سبیله).
راه و روش زندگی، دو نوع است:
الف) راه باطلی که سردمدار آن، شیطان است؛
ب) راه حقّی که فطرت، به آن دعوت میکند و دین خدا بر آن اساس قرار گرفته و رهبران آن، پیامبران و جانشینانشان هستند.[52]
تأکید الهی بر توجه کامل در گزینش دین فطری است که همان راه و روش پیامبران و قبول رهبری و اطاعت از ایشان است.
در کنار آیات دسته دوم که به جعل ولایت، حکومت و اطاعت برای پیامبران میپردازند، آیاتی هم وجود دارند که مفهوم و پیامشان لزوم وجود حکومت پیامبران به طریق نصب است. این آیات به چند دسته قابل دسته بندی اند:
الف) آیاتی که هدف بعثت را عدالت اجتماعی میدانند؛ مانند آیه 25 حدید. و روشن است که بدون تشکیل حکومت، نمیتوان عدالت اجتماعی را اجرا کرد.
ب) آیاتی که هدف را دعوت به توحید و دوری از طاغوتها میدانند؛ مانند آیه 36 نحل. با تشکیل حکومت است که مردم میتوانند بر طاغوتها غلبه کنند.
ج) احکام اجتماعی در آیین انبیا در قرآن آمده؛ مانند امر به معروف و نهی از منکر، جهاد و... که بدون تشکیل حکومت قابل اجرا نیست.
از این احکام و اهداف به دلالت التزامی پی میبریم که انبیا باید در پی تشکیل حکومت میبودند و اگر موفق نشدند، به دلیل شرایط نامساعد بود.[53]
حدّاقل هفت هدف برای پیامبران در قرآن ذکر شده است؛ مانند: دعوت به توحید[54]، دعوت به حیات اخروی[55]، تعلیم کتاب[56]، حکمت[57]، تزکیه و تقوا[58]، آزادی انسان از اسارت[59] و اجرای عدالت اجتماعی[60].
هدف اصلی خدا و به تبع آن رسول، بر اساس آیه (و ما خلقت الجّن و الانس الّا لیعبدون)، کمال انسان عبودیت است، اما روشن است که بدون تحقق عدالت اجتماعی، زمینههای کمال فراهم نمیشود. پس باید اصلاحات اجتماعی و قسط و عدل در جامعه جاری شود و این، همان حکومت است.[61]